عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ملتهب از یک نگاه
غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطر خجلت ....شور عشق
دست تو در آغوش عشق
یعنی "بی تو هرگز ...پس بمان "
تا سحر از عاشقی با او بخوان
نیست بجز عشق در این پرده کس
اول و آخر همه عشق است وبس
یا حسین جان
عشق یعنی هیئت و سینه زنی
روز عاشورا سرت را بشکنی
****************************
عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی
عشق آن است که صد دل به یک یار دهی
زندگی چیست مگر
زندگی زندانست
و در ان
زنده بودن بی شوق
زنده بودن " تهی از شور حیات
زندگی
خیمه شب بازی بس مسخره است
در دل یک زندان
اه
بازیچه شدن
چه غم
جانکاهی است
**************************
دلم دوباره پر زده به سویه بین الحرمین
گا هی دلم میگه خدا گاهی میگه حسین حسین
یه گنبد طلائیه که مثل کعبه با صفاست
بهم بگو اینجا کجاست انگاری خونه ی خداست
دلم می خواد کبوتری باشم بهم لونه بدی
یه گوشه ای از حرمت آقا بهم لونه بدی
چی کار کنم عقده شده دلم یه کربلا میخواد
یه شورو یک سینه زنی تو حرم آقا می خواد
تو آسمون قلبم ابر بهاری دارم
همه عالم بدونن عجب اربابی دارم
*************************************